
با شهدا؛
برگی از زندگی شهید سید رضا امامیفرد
شهید سید رضا امامیفرد یکم آذر سال ۱۳۴۷ در شهرستان بجنورد دیده به جهان گشود.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «عصراترک»، پدرش شهید سید رضا امامیفرد، سید حسین نام داشت .
شهید تحصیلاتش را در حد دوم ابتدایی گذراند و در مغازه خیاطی مشغول به کار شد و بعد مدتی را در نجاری و در دوچرخهسازی گذراند.
رضا در دوران آغاز انقلاب با اینکه سن کمی داشت اکثر مواقع در راهپیماییها شرکت می کرد و کفن میپوشید و در تظاهرات شرکت میکرد.
رضا هنوز به سن شرعی برای انجام تکالیف دینی نرسیده بود که شروع به خواندن نماز کرد و در مسجد نو بنیاد فعالیت میکرد.
مادر شهید چنین از فرزند شهیدش یاد میکند: هر وقت برادرش محسن از جبهه برمیگشت با دقت و علاقه زیاد به عکسهای برادرش نگاه میکرد و از او درباره خاطراتش میپرسید، دفعه اول که برای ثبتنام رفتن به جبهه نامنویسی کرده بود او را به علت اینکه سنش کم است ثبتنام نکرده بودند، بار دوم که برای ثبتنام به بسیج رفته بود موهایش را بلند کرده بود و چندین لباس روی هم پوشیده بود تا بزرگتر به نظر برسد و هنگامی که موفق شده بود ثبتنام کند از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید در موقع اعزامش من و پدرو خواهرش به اتفاق فامیل به بدرقه او رفتیم من به او گفتم رضا جان صبر کن برادت از جبهه بیاید بعد شما برو ولی او به من گفت مادر جان من نمیجنگم، من میخواهم در جبهه سقا باشم و به رزمندگان آب بدهم پس برایم ناراحت نباش.
انگار میخواست به عروسی برود، روی پایش بند نمیشد، در هنگام خداحافظی به ما گفت خوشحال باشید که فرزندتان در راه اسلام و امام حسین قدم برمیدارد آن گاه از ما خداحافظی کرد او همچنین گفت به برادرانم بگوید که راه مرا ادامه دهند و سنگر مرا خالی نگذارند.
بعد از شنیدن خبر شهادتش در حالی که مراسم عزاداریاش تازه تمام شده بود برادرش به همراه چند تن از جوانان محله به جبهه رفتند و برادرش در عملیات خیبر مفقودالاثر شد و سپس برادرش حسن به یاری رزمندگان اسلام پیوست و ایشان هم در ماووت به درجه رفیع شهادت نائل شد.
قسمتی از وصیتنامه شهید:
بسم رب الشهدا
با درود فراوان به تمامى شهداى به خون خفته انقلاب اسلامى ايران. اكنون زمانى فرا رسيده كه انسان بايد انتخاب نمايد انتخابى آگاهانه و من نيز در اين وقت كه صدام اين عروسك كوكى آمريكا به خاک ميهن اسلامى ما تجاوز كرده به نداى رهبر كبيرمان امام خمينى لبيك گفته و راهى جبهه حق عليه باطل مىشوم.
مادرم، براى من گريه نكن زيرا راهى كه مىروم راه شهادت است راهى است كه تمامى شهدایمان از ابتدا تاكنون اين راه را رفتهاند و من كوچكتر و ناچيزتر از آن هستم كه براى شما پيامى داشته باشم ولى وصيتنامه من اين است كه از تمامى شما مىخواهم امام را تنها نگذاريد و اسلام عزيز را يارى كنيد تا آخرين قطره خون زيرا اسلام تنها مكتبى است كه به انسان آزادى و آزادورى نويد مىدهد.
مادر عزيز و پدر گرامى، از شما حلاليت طلب مىكنم و اميدوارم كه اگر تا به حال خطائى از من سر زده كه موجب رنجش شما بوده مرا عفو كنيد.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!